يكتا و آقا جونش
ديروز كه خونه مادر جون بوديم،موقعي كه آقاجون يكتا از بيرون اومد يكتا روي صندلي نشسته بود.موقعي كه چشم يكتا به آقاجونش افتاد به آقاجونش گفت (بي) و اشاره به صندلي ميكرد يعني اينكه بيا رو صندلي بشين.آقاجون بهش گفت تو كه روي صندلي نشستي،من كجا بشينم؟ همون موقع يكتا از روي صندلي بلند شد و دوباره ميگفت (بي) و اشاره به صندلي ميكرد. خلاصه اينكه يكتا با كارهاي بچه گونه و شيرين زبونياش آقاجونشو وادار به نشستن كنار خودش كرد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی