چند عكس ازهفت ماهگي دخترم
عكسهاي يك ماهگي يكتا جون
قربون دخترم برم چقدر كو چو لو و ناز بوده.اخه دخترم با وزن 2400گرم و قد 46/5 سانتي متر به دنيا اومد. ...
نویسنده :
مامان معصومه
22:00
يا امام رضا(ع)
امشب شب شهادت ستاره هشتم امامت است. دلم برای تو پر میکشد امام غریب غمت ز سینه شرر میکشد امام غریب زیارت تو که فوق همه زیارت هاست دل مرا به سفر میکشد امام غریب يا امام رضاي غريب به حق جوادت سايه رحمتت رو از سر بچه من و تمام بچه ها قطع نكن. آمين ...
نویسنده :
مامان معصومه
21:35
خاطراتي از نفس مامان
روز چهارشنبه(90/10/28)وقتي من و يكتا پيش هم نشسته بوديم يكتا با موبايل تو صورتم زد (البته اون كه نميدونست كار بديه،فكر ميكرده يه نوع بازيه) يكتا از حالتم فهميد كه به خاطر كارش عصباني شدم.با زبون شيرين خودش گفت مامان بعد دستاشو باز كرد و اومد تو بغلم.بهش گفتم يه بوس بده اونم سريع اومد صورتم رو ماچ كرد. در يه لحظه اصلا درد زدنش يادم رفت و با همه عشقي كه نسبت بهش داشتم تو بغلم گرفتمش و قربون صدقش رفتم. شب موقعي كه اذان مغربو ميگفتن پيشاني يكتا رو بوسيدم و در همان لحظه از خدا خواستم كه يكتا رو عاقبت به خير كنه. من ويكتا پيش هم نشسته بوديم.بعد به عنوان يه نوع بازي به يكتا ميگفتم پات كجاس و نشونم ميداد،منم ميبوسيدمش همينطور ادام...
نویسنده :
مامان معصومه
13:02
نمونه اي از هوش بالاي بچه ام
ديشب موقعي كه من و يكتا و باباش مشغول ديدن يه سريال بوديم،زنگ موبايل تو فيلم به صدا دراومد( آهنگ موبايل مثل اهنگ موبايل باباي يكتا بود)بعد ديديم كه يه دفعه يكتا بلند شد و رفت تو اتاق.بعد كه از اتاق اومد بيرون ديديم موبايل باباش تو دستشه و اورد دادش به باباش.اون موقع بود كه فهميديم دختر ما فكر كرده اين موبايل باباشه كه زنگ ميخوره. ...
نویسنده :
مامان معصومه
7:17
كشف جديدي از حرفهاي يكتا جون
روز پنج شنبه (90/10/29) دخترم اومد و دستمو گرفت و گفت(دَ ).تا قبل از اين وقتي كاري داشت مثلا آب ميخواست ميومد دستمو ميگرفت وميبرد پيش يخچال اما حالا اين حرف رو كه ميزنه يعني دستتو بده. ...
نویسنده :
مامان معصومه
22:22
بدون عنوان
شيرين زبوني هاي جديد دخترم
امروز دختر نازم ياد گرفته بگه آجي.موقعي كه تلفنو گرفته بود دستش ميگفت الو آجي فهميديم كه اين كلمه هم به ليست كلمات جديدش اضافه شده.
نویسنده :
مامان معصومه
21:53